دیدگاه شیخین (رهما) در اتحاد عاقل و معقول
چنانچه مشهور است، صدرالمتألهین
طرفدار نظریه اتحاد عاقل و معقول بوده و ابن سینا منکر این نظریه میباشد. ولی در
عین حال، برخی از اساتید محترم در درسهای اسفار خویش فرمودهاند که نظریه اتحاد
عاقل و معقول مورد توافق طرفین بوده است، و فلاسفه اسلامی به عبارات شیخ الرئیس
توجه ننمودهاند که ایشان با نظریه اتحاد موافق است.([23])
برای روشن شدن نظریات ابن سینا و صدرالمتألهین، و اینکه آیا اصلاً میان این دو
فیلسوف کبیر عالم اسلام، در زمینه اتحاد عقل و عاقل و معقول، اختلافی وجود دارد یا
خیر؟ باید به چند نکته مهم و از جمله وجوه مشترک میان آنها اشاره کنیم.
بعقیده ما اگر بپذیریم ابن سینا با نظریه اتحاد
عاقل و معقول موافق است، برداشت و نگرش وی از این نظریه بگونهای با نظر
صدرالمتألهین متفاوت است که نمیتوان آنها را در این بحث موافق یکدیگر به شمار
آورد.
بخش اول: وجوه اشتراک
1. اتحاد عقل و معقول
ابن سینا در کتاب النجاة میفرماید که
عقل همان تجرد معقولات از ماده و لواحق آن است. ([24]) یعنی معقولات مجرده و
صورتهای عاری از ماده، معقول است، و تجرد این صور و معقولات عقل است. و از آنجا که
تفاوت معقولات مجرد و تجرد معقولات امری اعتباری است و در عالم خارج هر دو یک
حقیقتند، بنابرین عقل و معقول در نظر وی همچون صدرالمتألهین متحد است.
در قسمتی دیگر از آن کتاب میفرماید که قوه عاقله که در آن صور موجودات ثابت است،
یا همان صور موجوداتی است که با تجرید از ماده بدست آمده است، یا صور موجوداتی است
که از ابتدا با ماده همراه نبوده و اصلاً مادی نبودهاند.([25]) و این مطالب نیز
شاهد بر این است که در نظر شیخ الرئیس عقل و معقول متحد است.
در توضیح این مطلب چنین بیان میشود که معقول اصطلاحاً به دو قسم تقسیم میشود:
یکی معقول بالذات و دیگری معقول بالعرض. معقول بالعرض موجود خارجیی است که نفس آن
را درک میکند و بواسطه صورتهای ذهنی حصولی، به آن دسترسی پیدا میکند. شکی نیست
که کسی ادعا نمیکند معقول بالعرض با عقل و عاقل متحد باشد، مگر آنکه سوفسطایی
بوده و حقیقت خارجی را منکر شود. و هر آنچه را هست در محدوده نفس بشر بشناسد.
معقول بالذات همان صورت ذهنی و همان موجودی است که با بودن آن، نفس عاقل میشود و
تعقل میکند، و شکی نیست که این صورت ذهنی حصولی، همانا عقل بوده، تفاوتی با تعقل
ندارد. و آنچه در بحث اتحاد عاقل و معقول مورد نظر است همین معقول بالذات
میباشد.([26])
2. اتحاد در علم باری تعالی به ذات
خود
یکی از وجوه مشترک میان ابن سینا و
صدرالمتألهین این است که باری تعالی عالم به ذات خود میباشد، وعلم او به ذات عین
ذات بوده، و هیچ تکثری در ذات پیدا نمیشود. و در این ادراک عقل و عاقل و معقول
متحد است.
شیخ الرئیس این نظریه را با عبارات گوناگون، در کتب مختلفی بیان نموده است که
نشانه اعتماد او بر این مدعا و استدلالهای آن میباشد. ایشان میفرماید:
انه بذاته عقل و عاقل و معقول. ([27])
و سپس به شرح و بسط این جمله میپردازد و روشن میکند که مقصود وی از این جمله،
اتحاد در مورد علم باری تعالی به ذات خود است، نه علم باری تعالی به غیر.
ابن سینا برای اثبات این مدعا، استدلالهایی را نیز بیان میفرماید که برای جلوگیری
از اطاله کلام از ذکر آنها خودداری میشود.([28])
3. اتحاد در علم موجودات به ذات
شیخ الرئیس در ضمن ادلهای که برای
اثبات اتحاد عقل و عاقل و معقول، در علم باری تعالی به ذات خود، بیان میفرماید،
به این نکته اشاره میکند که این خصوصیت فقط مختص واجب الوجود نبوده، بلکه همه
موجودات مجرد که عاقل و معقول هستند، علم به ذات خود داشته، و در این ادراک عقل و
عاقل و معقول یکی است.
وی میفرماید: النفس تتصور ذاتها، وتصورها ذاتها، یجعلها عقلاً و عاقلاً و معقولاً.([29])
وی برای اثبات مدعای خویش میگوید که آنچه مانع تعقل است ماده و لواحق آن است.
زیرا، ماده هم مانع از این میشود که چیزی معقول باشد، و هم مانع از این است که
چیزی عاقل باشد. بنابرین عاقل یعنی موجود مجردی که برای آن، ماهیت مجردهای تحقق
یابد. و معقول یعنی ماهیت مجرده شیء. و اگر چیزی مجرد باشد معقول است. و چون برای
ذات خود حاصل است، پس معقول ذات خویش است، و خودش هم عاقل است زیرا، ماهیت مجرده
آن در نزد او حاضر است. پس هر مجردی عقل و عاقل و معقول است. و این مفاهیم سه گانه
هیچ تکثر حقیقی در آن بوجود نمیآورد.([30])
بخش دوم: نگرش شیخ الرئیس به نظریه
اتحاد
برای آنکه روشن شود، آیا ابنسینا در
بحث اتحاد عاقل و معقول با صدرالمتألهین اختلافی دارد یا خیر، لازم است ابتدا
توضیح داده شود که مقصود وی از اتحاد عاقل و معقول چیست، و آیا این دو فیلسوف نقطه
مشترکی از حیث مدعای خویش دارند یا خیر؟
بیان شد که ابنسینا، در این بحث، دو نظریه را عنوان و از آن دفاع نموده است. یکی
اثبات اتحاد و دیگری انکار اتحاد. و بیان شد که استاد حسنزاده آملی فرموده است که
شیخالرئیس نیز چون اکثر حکمای مشا گذشته، قائل به اتحاد شده است. بنابرین، به
عبارات ابنسینا در زمینه اتحاد توجهی میکنیم، تا مقصود ایشان را از اتحاد عاقل و
معقول دریابیم. وی در مقام انکار اتحاد میفرماید:
مایقال من ان ذات النفس تصیر هی المعقولات، فهو من جمله ما یستحیل عندی.([31])
این که میگویند، نفس متبدل به معقول میشود، بنظر من امری محال است.
و در جای دیگری فرموده است:
ان قوماً من المتصدرین یقع عندهم ان جوهر العاقل اذا عقل صوره عقلیه صار هو هی.
([32])
گروهی از جاهطلبان گفتهاند که جوهر عاقل همان صورت عقلیه میشود، یعنی جوهر عاقل
تبدیل میشود به صورت عقلیه.
وی میفرماید که برخی نیز گفتهاند که نفس در هنگام تعقّل، متّصل به عقل فعال
میشود، و این نظریه صحیح است. زیرا، نفس با اتصال به عقل فعال، و پس از درک
جزئیات، و مستعد شدن برای درک کلیات، از عقل فعال قبول فیض میکند و در نفس صورت
معقولات حاصل میشود. ولی، گروهی گفتهاند که اتصال نفس به عقل فعال بنحو اتحاد
است، یعنی نفس به عقل فعال تبدیل میشود، و این سخن باطل است.([33])
ابنسینا در شرح این اتحاد میفرماید تبدل یک شیء به یک شیء دیگر سه قسم است:
اول، یک شیء از حالتی به حالت دیگر تبدیل شود و به آن استحاله گویند. دوم، یک شیء
با یک موجود دیگری ترکیب شود و از ترکیب آن دو، شیء ثالثی بوجود آید. سوم، یک
شیء بدون استحاله و بدون ترکیب با غیر، تبدیل به شیء دیگری شود. وی میفرماید:
مدعای قائلین به اتحاد عاقل و معقول قسم سوم است و این سخن یک کلام شعری و
غیرمعقول است.([34])
شیخ الرئیس در کتاب المبدأ و المعاد به تقریر دلیل اتحاد میپردازد ولی آن را
انکار نمیکند. وی در این کتاب نتیجه قول به اتحاد را چنین بیان میکند:
نسبت صورت عقلیه با عقل بالقوه، مثل نسبت صور طبیعی و هیولای طبیعی نیست. بلکه،
هنگامی که صورت عقلیه در عقل بالقوه حلول کند، ذات آن دو یکی میشود، و دیگر دو
شیء قابل و مقبول (که ذات متمایز داشته باشند) وجود ندارد. بلکه، در حقیقت عقل
بالفعل همان صورت مجرده معقول است.([35])
بنابرین، مقصود ابنسینا بخوبی آشکار میشود که درباره اتحاد عاقل و معقول
میفرماید که صورتهای معقوله همانا عقل بالفعل است. و عقل بالقوه، با درک صورتهای
معقوله، و ارتسام آنها در عقل بالقوه به عقل بالفعل تبدیل میشود.
با توجه به این عبارات، و برداشتی که شیخ الرئیس از اتحاد عاقل و معقول دارد و
استدلالی که وی در کتاب المبدأ و المعاد ذکر نموده است، این مسئله مطرح میشود که
شاید ابنسینا در این بحث دچار تبدل رأی شده، و در کتب دیگر خود اتحاد را منکر، و
در این کتاب به اثبات آن پرداخته است.
خواجه نصیرالدین طوسی با توجه به این سؤال میفرماید که ابن سینا کتاب المبدأ و
المعاد را برای شرح مذهب مشائین نوشته است و به این نکته در ابتدای کتاب، تذکر
داده است.([36])
ابن سینا در مقدمه کتاب خویش میفرماید:
«این کتاب را بر مبنای نظرات محصّلین مشا نوشتهام، و سعی نموده تا نکات و مشکلات
کلمات ایشان را شرح و بسط داده، آنچه باجمال در کلام ایشان طرح شده است، تفصیل
دهم.»([37])
صدرالمتألهین در این زمینه اظهار تردید میکند که آیا واقعاً برای ابن سینا
استبصاری واقع شده، و بر او نوری از ملکوت تابیده و قائل به اتحاد عاقل و معقول
شده است؟ یا آنکه عبارات کتاب المبدأ و المعاد بر پایه وعدهای که در مقدمه داده،
و بر اساس مدارای با محصّلین مشا میباشد؟
استاد حسنزاده آملی به چند مورد دیگر از عبارات شیخ الرئیس اشاره میفرماید که در
آنها ابن سینا بصراحت قائل به اتحاد شده است، و میفرماید که عدم دقت فلاسفه در
این عبارات، موجب شده است که ابن سینا بعنوان منکر اتحاد قلمداد شود. آن عبارات
چنین است:
1. کمال اختصاصی نفس ناطقه آن است که یک عالَم عقلی شود که در آن صورت همه چیز
مرتسم باشد، و نظام معقول در آن باشد، و در او خیری که از مبدأ اول به جواهر شریف
روحانی، و سپس جواهر متعلق به ابدان، و پس از آن به جواهر جسمانی فیض میرسد،
موجود باشد. بطوریکه نفس ناطقه در درون خویش، هیئت کل وجود را داشته باشد، و تبدیل
به عالم عقلیی به موازات عالم وجود شود، و با آن متحد گردد و مثال آن در نفس منقش
شود. ([38])
2. شدت وصول نفس به کمال خاصّ خود، یعنی حصول معقولات، اصلاً قابل مقایسه با وصول
دیگر موجودات به یکدیگر نیست. زیرا وصول، در موجودات بواسطه اتصال سطوح است و در
نفس این وصول، در تمام جوهر نفس سریان دارد. بطوریکه گویی نفس همان صورت معقوله
است، بدون هیچ انفصالی. زیرا، عقل و عاقل و معقول واحدند یا قریب به واحد. ([39])
3. کمال جوهر عقل آن است که در او نور حق، بقدری که برایش امکان دارد، متجلی گردد،
سپس تمام وجود به همان صورتی که هست در او متمثل شود، آن هم بطور مجرد از ماده که
از خداوند آغاز شده و با جواهر عقلیه عالیه و سپس جواهر روحانیه سماوی و اجرام
سماوی، بترتیب، تمام شود. سپس این تمثل بگونهای شود که با ذات عاقل، هیچ تمایزی نداشته
باشد، و این کمال جوهر عاقل است که آن را به جوهر عقلی بالفعل تبدیل میکند.([40])
استاد آملی تذکر میدهد که مقصود از «تمثلاً لایمایز الذات» یعنی تمثل معلوم برای
عالم بگونهای باشد که میان عالم و معلوم تمایزی نباشد بلکه با یکدیگر متحد باشند.
([41])
بنابرین ممکن است با این عبارات، شیخ الرئیس را نیز بعنوان یکی از قائلین به مسئله
اتحاد عاقل به معقول بشمار آورد، اگر چه مشهور میان فلاسفه این است که وی با نظریه
اتحاد مخالف است. ولی بهر حال، لازم است توجه شود که نظریه اتحاد در نزد
صدرالمتألهین با آنچه تاکنون از ابن سینا نقل گردید متفاوت است.
پی نوشت ها :
23. ر.ک. حسن زاده آملی, حسن، اتحاد
عاقل به معقول، درس اول، ریشههای تاریخی بحث.
24. النجاة, ص 361.
25. همان, ص 348.
26. ر.ک. مطهری، مرتضی, شرح مبسوط منظومه, ج 2, ص 34 و 35 و ملاصدرا، رسالة فی
المظاهر الالهیة فی اسرار العلوم الکمالیة (مطبوع در حاشیه المبدأ و المعاد)، ص255
و ابنسینا، المباحثات, ص 108.
27. النجاة, ص 587.
28. ر.ک. ابنسینا، الشفاء، الالهیات, ص 356 و التعلیقات, ص 78.
29. الشفاء، الطبیعیات، النفس, ص 212.
30. الشفاء، الالهیات, ص 357 و التعلیقات, ص 79.
31. الشفاء، الطبیعیات، النفس, ص 212.
32. الاشارات والتنبیهات، شرح الاشارات و التنبیهات, ج 3, ص 293.
33. همان, ص294.
34. همان, ص 295.
35. ابنسینا، المبدأ والمعاد, ص 10.
36. طوسی، خواجه نصیرالدین, شرح الاشارات والتنبیهات, ج 3, ص 293.
37. المبدأ والمعاد ص1.
38. الشفاء، الالهیات, ص 426 و النجاة, ص 686.
39. همان جا.
40. الاشارات و التنبیهات، شرح الاشارات و التنبیهات, ج 3, ص 345.
41. اتحاد عاقل به معقول, ص23.
* آنچه به سخن آمد برگرفته از مقاله سرکار مصطفوی بود.